راز خانوادگی پارت ۹
·
1403/01/15 12:51
· خواندن 1 دقیقه
بکی : خونتون اینجاست
انیا : آره
بکی : زود زنگا بزن
انیا: باشه زیگ
یور : سلام انیا خوش آمدی
بکی : انیا بابات خونه هست
انیا : نه
بکی : پس من می رم یه موقعه دیگه میام
انیا: باشه
یور : انیا امتحان علومتا چند شدی
انیا :۱۵
یور : آفرین خیلی پیش رفت کردی امروز داداشم یوری میاد برو اتاقتا تمیز کن
انیا : چه لباسی به پوشم
یور : همون لباس را که گذاشتم رو تخت
لوید : سلام من اومد
یور : خوشومدی
لوید: اون چیزایی که خواسته بودی خریدم مطمئنی می خای خودت غذا درست کنی
یور : آره تازه یاد گرفتم چی جوری این غذا را درست کنم