راز خانوادگی پارت ۱۸
·
1403/02/07 21:03
· خواندن 1 دقیقه
ریس یور : وای یور واقعا ازت ممنونم که دخترم بهم برگردوندی
یور با دست پاچگی : خواهش میکنم
ریس یور: مطمئنم که خانواده اونا کشتی
یور : بله
ریس یور: میدونی که اگه بهم دوروغ بگی چیمیشه
یور: یه جوری حرف میزنید انگار بهم اعتماد نداری
ریس یور : نه نه اشتباه نکن فقط میخاستم یاد آوری کنم
یور : میتونم برم خونه
ریس یور: باشه برو
از زبان یور : از اتاق ریس که آمدم بیرون خیلی ترسیدنم نکنه بهم شک کرده در ماشین را استرس باز کردم نمی دونستم الان باید چیکار کنم حس خیلی بدی دارم
ماشین را روشن کردم رفتم سمت خونه