یک مرگ یک زندگی part3

alnaz alnaz alnaz · 1403/03/03 20:29 · خواندن 1 دقیقه

 

 

 

 

 

 

 

 

 

کاترین : الو مایک میخوام ببینمت 

مایکل : باشه پس بیا همون کافه همیشگی 

کاترین : اوکی 

......................................................................................

مایکل : باید کار واجبی داشته باشی که بخاطر من این همه راه را امدی 

کاترین : خوب راستش در مورد ماموریتت .............. ماموریتت چقدر طول میکشه 

مایکل : خوب راستش نمی دونم ولی بهت قول میدم اگه این ماموریت تمام بیام خاستگاریت 

کاترین : همش از این حرفا میزنی ولی نمیدونم چرا هیچوقت به حرفت عمل نمی رکنی 

مایکل : این دفعه لا دفعه های دیگه فرق داره 

کاترین : میخواستم بهت بگم دیشب رابرت اومد خاستگاریم بابا خیلی اصرار داره که با اون عروسی کنم اگه دیر بیای ..........

مایکل : باشه هین امشب میام 

کاتریتن : عالی شد 

 

خب برای پارت بعد 2 تا کامنت و 3 لایک 

 

خوب اینم عکس کاترینه