رز سفید پارت 3
انیا: بابا چیکار باهام داشتی
لوید : انگار همین دیروز بود که تو را از پرورگاه اوردم
انیا : بله میشه حرفتون را زود بگید
لوید : بابا دامیان میخواد بیاد خواستگاریت
انیا : چی من اصلا از اون پسره خوشم نمیاد
لوید : دختره احمق داری ماموریتم را خراب میکنی ولی الان نباید چیزی بروز بدم ادای بابا خوبی را در بیارم که به نظر دختراشون گوشمیدن
انیا : بابا داره دوباره نقش بازی میکه
لوید : چیزی گفتی دخترم
آنیا: نه بابا
لوید : باشه من به نظر تو احترام میزارم
انیا : باشه فقط یه خواستگاری کوچیکه
لوید : باشه پس من میرم به به بابای دامیان بگم (الان لوید داره از خوشحالی بال در میاره )
انیا : تو خواستگاری بهش نشون میدم که تا عمر داره فراموش نکنه (اوه انیا داره خط ناک میشه )
خوب بچه ها دیگه نمیتونستم از این طولانی تر بنویسم
برای پارت بعدی 4 کامت 5 تا لایک