دورغی که واقعی شد پارت ۵
·
1403/05/23 09:55
· خواندن 1 دقیقه
انیا : سلام ریس ببخشید یکم دیر آدرس کجاست
ناشناس : طوری نیست آدرس اینه
انیا : آهان خیلی ممنون قول میدم زود کارشان تموم کنم
ناشناس : میتونی بری
انیا : چشم
دامیان : وایسا خوشگله کجا میخوای بری
انیا : دست کثیف ببر اون ور برو کنار میخوام رد شم
دامیان : باشه حالا چرا انقدر عصبانی هستی
انیا : میری یا...
دامیان : باشه باشه آروم باش انیا صبر کن من بخاطر چند سال پیش واقعان متاسفام
انیا : دیگه واسه عذرخواهی خیلی دیر شده
دامیان : انیا انیا وایسا
انیا : من باید برم ماموریت دارم مثل تو بیکار نیستم
دامیان : هنوز برای اون اتفاق منا نبخشیده
ویلی : میگه چی بینتون گذشت
دامیان : چیزی نیست
ویلی : دوست دارم بشنوم
دامیان : همه چیز از اون جا شروع شد که ....