راز خانوادگی پارت ۵

Metra Metra Metra · 1403/01/11 19:28 · خواندن 1 دقیقه

لوید : کارم که تموم شد برگشتم پیش انیا دیدم که رومیز خوابیده بقلش کردم سوار ماشین شدیم وبه خونه رسیدیم وقتی درا باز کردم یور با پاش زد تو صورتم 

یور : از اون پسره که آمده بود تو سازمان خیلی عصبانی شدم برا همین تا  لوید آمد خونه زدم تو صورتش 

یور : وای آقای لوید ببخشید حواسم نبود انیا بقلتونه 

لوید داره تو ذهنش می گه : ای خدا منا بکش یعنی اگه انیا بقلم نبود منا می کشت 

یور : آقای لوید داره از دهنتون خون میاد 

لوید داره دوباره تو ذهنش می گه : خب آره دیگه پس انتظار داشتی چه اتفاقی بیوفته 

یور : بفرمایید براتون دست مال آوردم انیا بدید من ببرم تو اتاقش