راز خانوادگی پارت ۱۰

Metra Metra Metra · 1403/01/16 11:43 · خواندن 1 دقیقه

یوری : بلخره می تونم خواهرم ما ببینم زیگ 

یور : فکنم یوری 

انیا : من در را باز می کنم سلام دایی 

یوری : به من نگو دایی

یور : سلام داداش خوش آمدی 

یوری : سلام خواهر تنهایی 

یور : لوید رفته بیرون الان بر می گرده 

یوری : اِ چه خوب بیا بشین باهم حرف بزنیم 

یور : درمورد چی 

یوری: خب مثل قبلنا که باهم حرف می زدیم دیکه 

یور : آهان باشه 

یوری : نمی خای به این این دختره بگی بره 

یور : انیا جان می شه مارا تنها بزاری 

انیا : انیا می ره خونه بکی 

یور : آفرین انیا 

یوری : به لوید م بگو دیر بیاد 

یور: باشه